بيا...
عاشقانه
داستان عاشقانه - اس ام اس عاشقانه - خاطرات عاشقانه - شعر - كارت پستال و...
درباره وبلاگ


به عاشقانه خوش اومدين... اينجا هر چي كه بخواي هست! ( البته در مورد عشق) >>> مطالب علمي ، اس ام اس ، داستان ، خاطره ، عكس ، كارت پستال ، شعر و ... ما تلاش مي كنيم تا مطالي كه مي نويسيم بهترين باشه... اميدواريم خوشتون بياد... راستي نظر يادتون نره ها!!!!



ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 111
بازدید کل : 17682
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 83
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
امیر
ريحانه

آخرین مطالب
Christina
destiny
گروه نود و نه
گل سرخی برای محبوبم
به سلامتیه همه پدرها
بچه زرنگ (داستان طنز و جالب)
داستان آموزنده (دعای کوروش)
کوروش کبیر
غول چراغ جادو
خنده تلخ سرنوشت
نامه ای به کوروش کبیر
داستان کوتاه (درس زندگی)
تکه ای از بهشت ...
ستایش . . .
" د ی د ا ر"
نگاه خدا...
یلدات مبارک ....
فرصتی برای ما...
ظهور کن ...
روز میلاد من ...
میهمان ...
آیینه ی نگاهت
دوست داری ببینی بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟! ( 7%) (مطلب ارسالی ازramkall)
داستان زیبای پیرمرد عاشق! (مطلب ارسالی ازramkall)
آخرين قرار...(داستان غمگين)
بيا...
چرا عاشق‌ها ديوونه مي‌شن؟؟؟
يه داستان ارسالي ديگه
داستان خيلي قشنگ - 10سال در کما
داماد بیل گیتس!!!
لیلی و مجنون
تلاش پسرک برای بودن کنار باباش....
صادقانه ترين و بي ريا ترين راه براي بيان عشق...(داستاني كوتاه اما لبريز از عشق)
♥تو رفتي ، من موندمو...♥
عشق از ديدگاه هاي مختلف (طنز)...
وقتي تو نيستي...
چند شعر عاشقانه
عشق رو از هم دريغ نكنيد!!!
افزايش بازديد وبلاگ
بزرگترين اشتباه زندگيم... (ادامه)
بزرگترين اشتباه زندگيم...
به اين ميگن عشق...!!!
love sms
آخ جووووووووووووووووووووووون!
روز والنتین ( در ايران والنتين ممنوعه!!!)
تنها راه رسیدن ....
كارت پستال هاي عاشقانه!
خوش آمد...
زندگی با عشق زیباست...


 
سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:داستان,داستان قشنگ,داستان عاشقانه,داستان عاشقانه غمگين, :: 12:21 :: نويسنده : امیر

 به حیاط رفت....دستان خود را باز کرد..سرش را رو به آسمان گرفت..نفس عمیقی کشید و چشم هایش را بست...آسمان غرید و قطره های باران به آرامی صورتش را نوازش می کردند..واز سوز سرما گونه ها وبینی اش بی حس وقرمز شده بود..

 

 

با اینکه هر لحظه اش تو بودی ...تمام زندگی اش تو بودی ..با اینکه تو همه جا باهاش بودی باز هم وجودتو کم داشت...

همیشه ودر همه جا تمام ذهنش تو بودی...زندگی میکرد برای تو..نفس میکشید برای تو...دنیا رو میخواست برای تو...عشق و می خواست با تو..زندگی رو می خواست با تو..

سالهای زیادی رو بی تو ٬ با تو بودن تحمل میکرد ولی دیگه نمی خواست بی تو با تو باشه ٬ بی تو با تو بودن آزارش میداد...شبها توی خیال وقتی آروم می ری سراغش و بغلش می کنی تا آروم بشه نمی دونی که چه ها میکنی با او...

نمی دونی اینطوری بیشتر عذابش می دی ..نمی دونی اینطوری بیشتر داغون میشه...می دونم ..می دونم...ولی ناخواسته داری عذابش می دی ...پس تنها راهش اومدنه...

بیا...بیا و دیگه خیال نباش..



نظرات شما عزیزان:

sas
ساعت13:12---30 شهريور 1390
AFArin

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: