عاشقانه
داستان عاشقانه - اس ام اس عاشقانه - خاطرات عاشقانه - شعر - كارت پستال و...
درباره وبلاگ


به عاشقانه خوش اومدين... اينجا هر چي كه بخواي هست! ( البته در مورد عشق) >>> مطالب علمي ، اس ام اس ، داستان ، خاطره ، عكس ، كارت پستال ، شعر و ... ما تلاش مي كنيم تا مطالي كه مي نويسيم بهترين باشه... اميدواريم خوشتون بياد... راستي نظر يادتون نره ها!!!!



ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 117
بازدید ماه : 279
بازدید کل : 14092
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 83
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
امیر
ريحانه

آخرین مطالب
Christina
destiny
گروه نود و نه
گل سرخی برای محبوبم
به سلامتیه همه پدرها
بچه زرنگ (داستان طنز و جالب)
داستان آموزنده (دعای کوروش)
کوروش کبیر
غول چراغ جادو
خنده تلخ سرنوشت
نامه ای به کوروش کبیر
داستان کوتاه (درس زندگی)
تکه ای از بهشت ...
ستایش . . .
" د ی د ا ر"
نگاه خدا...
یلدات مبارک ....
فرصتی برای ما...
ظهور کن ...
روز میلاد من ...
میهمان ...
آیینه ی نگاهت
دوست داری ببینی بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟! ( 7%) (مطلب ارسالی ازramkall)
داستان زیبای پیرمرد عاشق! (مطلب ارسالی ازramkall)
آخرين قرار...(داستان غمگين)
بيا...
چرا عاشق‌ها ديوونه مي‌شن؟؟؟
يه داستان ارسالي ديگه
داستان خيلي قشنگ - 10سال در کما
داماد بیل گیتس!!!
لیلی و مجنون
تلاش پسرک برای بودن کنار باباش....
صادقانه ترين و بي ريا ترين راه براي بيان عشق...(داستاني كوتاه اما لبريز از عشق)
♥تو رفتي ، من موندمو...♥
عشق از ديدگاه هاي مختلف (طنز)...
وقتي تو نيستي...
چند شعر عاشقانه
عشق رو از هم دريغ نكنيد!!!
افزايش بازديد وبلاگ
بزرگترين اشتباه زندگيم... (ادامه)
بزرگترين اشتباه زندگيم...
به اين ميگن عشق...!!!
love sms
آخ جووووووووووووووووووووووون!
روز والنتین ( در ايران والنتين ممنوعه!!!)
تنها راه رسیدن ....
كارت پستال هاي عاشقانه!
خوش آمد...
زندگی با عشق زیباست...


 
شنبه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : امیر

سلاممممممممممم

امشب می خوام یه خاطره بزارم ، یه خاطره ی واقعی! (هرچند از اسمش معلومه واقعیه دیگه! اصلا خاطره یعنی واقعیت!)

این خاطره رو یکی از دوستان به نام م... فرستاده . وقتی خوندمش دیدم خیلی قشنگه ، دلم نیومد نزارم واستون

و اما خاطره...

ماجرای دختری که روزگاری خیلی دوسش داشتم!

 

امروز میخام در مورد تو بنویسم . یک سال از ماجرای تو گذشت. تقریبا همین روزا بود.  نمیخام اسم اصلی تو رو بیارم . شاید روزی روزگاری یه آشنا که تو روهم میشناسه این وبلاگ رو ببینه. واسه همین یه اسم دیگه به سادگی اسم خودت میارم. سارا خوبه؟ آره همون معصومیت و سادگی اسم خودت رو داره.  

تو یادت نیست. اصلا نبودی که یادت باشه. صبح یکشنبه که مادرت سر صبح به من زنگ زد. اون موقع تو مترو بودم . تازه از کرج حرکت کرده بود. مثل همیشه با دوستام میگفتیم و میخندیدیم. شماره خونه شما که افتاد خنده رو لبام ماسید. اونوقت صبح خیلی برام عجیب بود. جواب دادم. تو نبودی. مادرت بود. گفت آدرس شرکت رو بدم میخاد بیاد باهام کار داره. شوکه شدم. گفتم برای چی. چی شده. گفت چیزی نیست . اونقدر عادی رفتار کرد که باورم شد. گفتم نزدیک ظهر بیا.

یادم نیست ساعت چند بود. نزدیک ظهر بود. مادرت از در شرکت اومد تو. چشمم که بهش افتاد نشناختمش. چرا اینجوری. چرا این شکلی شده بود. گفتم چی شده. نمیتونست حرف بزنه فقط اشاره کرد که آب میخاد. فکر کردم به خاطر گرماست پس چرا پشتش خمیده شده . رفتیم تو اتاق خان والا که تنها باشیم. خیالم راحت بود که حالا حالا ها جلسه است. لیوان شربت رو که سر کشید تازه تونست نفس بکشه.

گفتم : خب.

گفت : زهرا به دادم برس

- : چی شده

- : رفته.... سارا رفته.... رفته



ادامه مطلب ...
 
جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : امیر

ای کاش !

                                          ...کاشها هميشه واقعيت داشته باشن


                                  کاش هميشه از اسمون خدا بارون عشق بباره


                        کاش مي شد سوار ابراي اسمون شد و رفت بتا جايي که پر زعشق باشه


                                 کاش مي شد همه ئ ادمها با عشق زندگي کنند


             کاش مي شد ادمها براي يک لحظه به عشق واقعي فکر کنندو ارزشش رو متوجه بشن


                    کاش مي شد لحظه هاي انتظار زودتر بگذره تا ادمها کمتر دلهره داشته باشن


                                         کاش مي شد هيچ ادمي تنها نباشه...


                             کاش مي شد خداي مهربون دلها رو به هم نزديک کنه!!!!!


                               کاش مي شد همه ئ ادمها به خاطر عشق قلبهاشون بتپه


                                                          ...و صد ها کاش ديگه

 
پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:ادیسون, :: 10:44 :: نويسنده : امیر

تا لود شدن عکس صبر کنید...

ادیسون هم؟؟؟!!!

به حق چیزای نشنیده!!!

 
چهار شنبه 6 بهمن 1389برچسب:, :: 19:45 :: نويسنده : امیر


عشق لذتي اغلب مثبت است که موضوع آن زيبايي است ، همچنين احساسي عميق، علاقه‌اي لطيف و يا جاذبه‌اي شديد است که محدوديتي در موجودات و مفاهيم ندارد و مي‌تواند در حوزه‌هايي غير قابل تصور ظهور کند.

عشق و احساس شديد دوست داشتن مي‌تواند بسيار متنوع باشد و مي‌تواند علايق بسياري را شامل شود.

در بعضي از مواقع، عشق بيش از حد به چيزي مي‌تواند شکلي تند و غير عادي به خود بگيرد که گاه زيان آور و خطرناک است و گاه احساس شادي و خوشبختي مي‌باشد. اما در کل عشق باور و احساسي عميق و لطيف است که با حس صلح‌دوستي و انسانيت در تطابق است. عشق نوعي احساس عميق و عاطفه در مورد ديگران يا جذابيت بي انتها براي ديگران است. در واقع عشق را مي‌توان يک احساس ژرف و غير قابل توصيف انساني دانست که فرد آنرا در يک رابطه دوطرفه با ديگري تقسيم مي‌کند. با اين وجود کلمه «عشق» در شرايط مختلف معاني مختلفي را بازگو مي‌کند: علاوه بر عشق رومانتيک که ملغمه‌اي از احساسات و ميل جنسي است، انواع ديگر عشق مانند عشق افلاطوني ، عشق مذهبي ، عشق به خانواده را نيز مي‌توان متصورشد و درواقع اين کلمه را مي‌توان در مورد علاقه به هرچيز دوست داشتني و فرح بخش مانند فعاليت‌هاي مختلف و انواع غذا به کار برد. «گراهام را دوست دارم».

در گذشته پنداشته می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد. ولی عربی و عبری هر دو از خانواده‌ٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری با معنی‌های همانند برگرفته می‌شوند. و شگفت است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش، گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن، جست‌وجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی شادروان فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری، خواسته و داراک باز مانده‌است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هند و اروپایی(زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن، جُستن می‌آید که ریخت نامی آن aisskā به چم خواست، گرایش، جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هند و اروپایی نخستین ais بازمانده‌است.

فردوسی نیز که برای پاس‌داری از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و کوش‌مندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار می‌برد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جای‌گزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمی‌برد.

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است،دلدار و به کسی که عشق مورد احساس عشق طرف دیگر است؛دلبر یا دلربا میگویند.واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی،پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی گوی،درباه عشق و عاشقی،وصف معشوق و سختی های عاشقی،اشعاری با ارزش ادبی والا دارند.همچنین در پاره ای اوقات،این کلمه درباره عشق انسان به خدا نیز آمده است که در مقوله عرفان و مذهب می گنجد.

تا لود شدن عکس صبر کنید...

نویسهٔ چینی سنتی به مفهوم عشق (愛) که از یک قلب (در وسط) تشکیل شده که حاوی «کشش»، «احساس» یا «تفاهم» است و یک احساس با ارزش را تداعی می‌کند.

ادامه در ادامه ی مطلب



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 6 بهمن 1389برچسب:شعر,عشق,عاشقانه, :: 11:35 :: نويسنده : امیر

تا لود شدن عکس صبر کنید

گفتمش یک بوسه خواهم از لبت

گفتا مخواه من بدهکارت نیم کز من طلبکاری کنی

گفتمش یار وفادار توام

گفتا بس است من وفا کی از تو  خواهم تا وفاداری کنی

گفتمش شد ارغوانی چهره ام از هجر

گفت می توان با اشک خونین چهره گلناری کنی!!!

 
سه شنبه 5 بهمن 1389برچسب:اس ام اس عاشقانه,عشقولانه, :: 21:27 :: نويسنده : امیر

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام.............امروز می خوام کلی اس ام اس عشقولانه بزارم

امروز قلبم درد گرفته بود ، فکر کنم تپل شدی جات تنگ شده!!!

***

دیوانه را محبت آرام می کند ، ما را محبت تو دیوانه می کند.

***

اگه تو موهام مثل شپش باشی قول میدم برای موندنت تا آخر عمرم حموم نرنم!!!!!!!!!!!

***

ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش با ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش.

***

به بزرگترین عشق در کوتاه ترین جمله ی ممکن به روی لطیف ترین گل سرخ برای تو بهترین کس دنیام مینویسم دوست دارم!!!

***

کاش بدونی نبودنت یا تا ابد ندیدنت ، بهونه ای نیست برای از یاد بردنت!

***

صبح که چشماتو باز می کنی، بدون دیشب یه نفر به شوق تو چشماشو بسته...

***

عشق یعنی اینکه وقتی می خوای برسونیش رادیو پیام رو روشن کنی و ببینی کدوم مسیر شلوغ تره!

***

قشنگ ترین لحظه هایم را با سخت ترین دقایقت عوض می کنم تا بدونی عاشق ترین پروانه ات بودم و مجنون ترین دیوانه ات هستم

***

هوس بازان کسی را که زیبا می بینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا میبینند!

***

بزرگترین متهم تاریخ کسی است که نداند قلبش واسه کی می زند...

***

فاصله با آرزو های ما چه کرد؟ کاش می شد از عاشقی هم توبه کرد...

***

از قدیم ندیما گفتن واسه کسی بمیر که برات تب منه! قدیمیا چه پر توقع بودن!

***

در فلسفه وفا چنین آمده است:

دل وقف شکستن است ، بیهوده نرنج...

***

جاده خوشبختی تقریبا همیشه مسدود است ؛ لطفا کمی حوصله کنید تا به مقصد برسید...

***

واسه امشب بسه... برم به درسام برسم....

بااااااااااااااااای نظر یادتون نره ها.....

 
دو شنبه 4 بهمن 1389برچسب:داستان عاشقانه,لیلی و مجنون, :: 11:17 :: نويسنده : امیر

ليلي‌ و مجنون‌                               
يكي‌، دو ماهي‌ بود كه‌ تصميم‌ گرفته‌بودم‌  عاشق‌ كسي‌ بشوم‌. راستش‌، تقصير  خودم‌ نبود. هر وقت‌  از جلوي‌ كتـابفروشي‌ آقاي‌ محمدي‌ رد مي‌شدم‌ انگـار شيط‌ان‌ دستم‌ را مي‌گرفت‌ و مرا مي‌كشاند داخل‌ كتابفروشي‌ و يكراست‌ مي‌برد به‌ ط‌رف‌ قفسه‌ء كتابهـاي‌ داستـان‌ و بعد يكي‌ از كتابهـا را درمي‌آورد و مي‌داد دستم‌، من‌ هم‌ مجبور مي‌شدم‌ آنرا ورق‌ بزنم‌ و بخرم‌ و بعد نمي‌دانم‌  چط‌وري‌ بود كه‌ هر وقت‌ كتابي‌ مي‌خواندم‌ دلم‌ مي‌خواست‌ عاشق‌ بشوم‌. بالاخره‌ هم‌ تصميم‌ گرفتم‌ همين‌ كـار را بكنم‌ چند روزي‌ گشتم‌ دور و برم‌ تـا خوش قيـافه‌ترين‌ دختر محله‌مـان‌ را پيدا كردم‌. دم‌ دست‌ترين‌ دختـري‌ كه‌ مي‌شد بي‌دردسر عـاشقش‌ شد...



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 4 بهمن 1389برچسب:, :: 1:47 :: نويسنده : امیر

شوهر آمريکايي
«...
ودکا؟نه.متشکرم.تحمل ودکا را ندارم.اگر ويسکي باشد حرفي.فقط يک
ته گيلاس قربان دستتان.نه.تحمل آب را هم ندارم.سودا داريد؟حيف.آخر اخلاق
سگ آن کثافت به من هم اثر کرده.اگر بدانيد چه ويسکي سودايي مي خورد!من تا خانه
پاپام بودم ، اصلا لب نزده بودم.خود پاپام هنوز هم لب نمي زند.به هيچ مشروبي .نه.
مومن و مقدس نيست.اما خوب ديگر.توي خانواده ما رسم نبوده.اما آن کثافت ،
اول چيزي که يادم داد ، ويسکي درست کردن بود.از کار که برمي گشت ، بايد ويسکي
سودايش توي راهرو دستش باشد.قبل از اينکه دست هايش را بشويد.و اگر
من مي دانستم با آن دست ها چه کار مي کند؟!...خانه که نبود ، گاهي هوس مي کردم
لبي به ويسکيش بزنم . البته آن وقت ها که هنوز دخترم نيامده بود.و از تنهايي
حوصله ام سر مي رفت.اما خوشم نمي آمد.بدجوري گلويم را...



ادامه مطلب ...
 
یک شنبه 3 بهمن 1389برچسب:داستان عاشقانه,عشق,ازدواج اینترنتی, :: 23:28 :: نويسنده : امیر

 

ازدواج اینترنتی
در يك چت اينترنتي با هم آشنا شديم، اول همه چيز شوخي بود و بيشتر به عنوان سرگرمي به آن نگاه مي كردم و فكر نمي كردم، يك روز عاشق مردي شوم كه نوشته هايش بيشتر برايم يك طنز بود. اما نمي دانم چرا به او اعتماد كردم، من و آرش در يك گروه چند نفره چت روم آشنا شديم و اولين بار در يك رستوران همديگر را ديديم و كم كم عاشقش شدم.
آرش پسر جذابي بود و همين جذابيت، باعث شده بود تا دختران زيادي به او توجه كنند، قرار ما اين بود كه تولد هر يك از اعضاي گروه كه شد، در يك رستوران جمع شويم و جشن بگيريم.
اما رابطه من و آرش، بيشتر از بقيه بود و تقريبا هفته اي دوبار همديگر را مي ديديم، اول مي خواستيم با هم در كنكور درس بخوانيم، اما در واقع درس خواندن بهانه اي بود كه...


ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 4 بهمن 1384برچسب:داستان عاشقانه,عشق,داستان,love,lovely,lovely story, :: 19:9 :: نويسنده : امیر

قبل اینکه داستان رو بنویسم بگم که ؛ دوستان عزیز پس از خواندن داستان , دیدگاه , نطر و برداشت خودتون رو در مورد داستان و هدف نویسنده از این داستان رو در قسمت نظرات بیان کنید ؛ به بهترین نظر جایزه ای تقدیم میشه! ( البته من هم دستم تنگه و جایزه ناقبله ، اما هدف جایزه نیست!)

یک شب عادی...

نوک انگشتاش یخ زده بود .
دونه های برف به مژه های بلندش چسبیده بود .
تند و تند قدم برمی داشت و تازیانه باد سرد رو روی صورتش صبورانه تحمل می کرد .
پاهای کوچیک و ظریفش از شدت سرما بی حس شده بود .
چادرشو محکم تر به دور خودش پیچید.
از خیابون که رد می شد یه ماشین مشکی آخرین مدل با سرعت از جلوش رد شد و کلی آب گل آلود روی چادر کهنه و سر و صورتش پاشید .
از توی ماشین صدای قهقهه یه دختر که توی دیس دیس موسیقی جاز گم شده بود , گوشاشو آزرد .
یه دختر شاید همسن خودش , شاید کوچیکتر ...

برای مشاهده ی  ادامه ی داستان روی ادامه مطلب کلیک کنید!



ادامه مطلب ...
 

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد