جمعه 29 بهمن 1389برچسب:افزايش بازديد,افزايش آمار,معرفي سايت افزايش بازديد,افزايش رنك گوگل,افزايش رنگ الكسا, :: 12:56 :: نويسنده : امیر
براي افزايش بازديد بازديد وبلاگ يا سايتتون روش هاي مختلفي هست: 1.تبادل لينك: هر چقدر بيشتر تبادل لينك انجام دهيد هم رتبتون در گوگل و الكسا بالا ميره و هم اينكه آمارتون زياد ميشه اما يه مشكلي كه بيشتر وبلاگ ها و سايت ها دارن اينه كه ؛ نميتونن روي موتور هاي جستوجو (گوگل ، ياهو ، بينگ و...) براي افزايش بازديد استفاده كنن. دليلش هم اينه كه وبلاگ يا سايتتون در صفحات آخر نتيجه ي جست و جو مياد ، و ميدونين كه كاربران وقتي يه مطلب رو search ميكنن حداكثر تا صفحه ي 4 يا 5 نتايج رو نگاه ميكنن و وقتي كه وبلاگ شما در صفحه ي مثلا 4000 مياد! اين فايده اي واسه شما نداره! واسه بالا بردن رنك گوگل و الكسا( و ياهو و...) بهترين روش استفاده از بازديد اتوماتيك هست كه تعدادي از سايت ها به صورت تخصصي به اين منظور ايجاد شدن: يكي از اين سايت ها ، وب رنك هست كه ميشه گفت بهترين سايته! براي ورو د به وب رنك و استفاده از امكانات اون روي بنري كه در سمت چپ وبلاگ مشاهده ميكنين ( بالاي نظر سنجي وبلاگ) كليك كنيد! اينم چند نكته در مورد استفاده از وب رنك: 1) در سايت ثبت نام كنيد 2)پس از ثبت نام با یوزر و پسورد خود میتوانید وارد شوید. همچنین ايميل فعال سازي نیز براي شما ارسال مي شود و میتوانید به ايميل خود مراجعه كنيد و لينك فعال سازي را تاييد كنيد. 6) با 1000 بازدید اولیه میتوانید 200 جایزه نیز دریافت کنید. 1) سايت چگونه كار مي كند؟ (سایت هایی مثل وبگذر و ... در هر 10 ثانیه یک بازدید را نشان میدهند در صورتیکه ممکن است در سیستم ما در 10 ثانیه حدود 300 بازدید از سایت شما انجام شود، پس ملاک ما همان شمارشگر مورد نظر پنل شما در سایت ماست مگر اینکه شما از یک counter ساده در سایت خود استفاده نمایید ) (نوشته شده به سفارش آناهيتا ؛ اميدوارم توضيحاتم كافي بوده باشه)
پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:داستان عاشقانه,داستان عشقولانه,داستان,عشق,lovely,love,story,سارا,احساس,, :: 18:0 :: نويسنده : امیر
ادامه از پست پايين ( بزرگترين اشتباه زندگيم...) ساعت نزديكاي 10 بود كه با بيتا خداحافظي كردم و به طرف خونه به راه افتادم . طبق عـادت هرشـب تمام تـلفـنها رو خاموش كردم و صداي تلفن اتـاق خودم رو هم كم كردم . ولي ايندفعه نه براي سارا ، بلكه براي بيتا . به كلي فراموش كردم كه موضوع بيماري سارا رو با بـيـتا در ميون بذارم. ميدونستم كه مريضي و تب سارا ناشي از شكي هستش كه اونشب بهش وارد شد . ميدونستم تقصير من هست ولي بـه روي خـودم ادامه مطلب ...
پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:داستان عاشقانه,داستان عشقولانه,داستان,عشق,lovely,love,story,سارا,احساس,, :: 16:0 :: نويسنده : امیر
اينم يه داستان خيلي خيلي قشنگ كه همتون رو تحت تاثير قرار مي ده! ميگي نه؟ امتحان كن! راستي چون داستان يه كم طولانيه و اگه خوستين مي تونين دانلود كنيد و بعدا بخونيد... لينك دانلود رو هم تو "ادامه مطلب" گذاشتم سارا رو خـيلي دوست داشـتم . به انـدازه تـمـام خـواسـتههايي كه داشتم اونو ميخواستم . اولين عشق من بود . هـنوز خـودم رو نوجوون ميدونستم كه باهاش آشنا شدم . توي جمع مـا - از هـمون جمعهايي كه توي سن و سال ما يعني 18 19 سالگي چـندتا دخـتر و پسر تشكيل ميدن،باهم كوه ميرن،مهموني ميرن،خلاصه باهم`زندگي` ميكنن - دوستيمون شكل گرفت.بهمن ميگفت " كيارش،تو اولين عـشق من هستي. " من هم بهشوخي بهش ميگفتم " فرصـت نداشـتي . والـه ادامه مطلب ... دختر پسري با سرعت120کيلومتر سوار بر موتور سيکلت
دختر:آروم تر من ميترسم
پسر:نه داره خوش ميگذره
دختر:اصلا هم خوش نميگذره تو رو خدا خواهش ميکنم خيلي وحشتناکه
پسر:پس بگو دوستم داري
دختر :باشه باشه دوست دارم حالا خواهش ميکنم آروم تر
پسر:حالا محکم بغلم کن(دختر بغلش کرد)
پسر:ميتوني کلاه ايمني منو برداري بذاري سرت؟اذيتم ميکنه
و..... روزنامه هاي روز بعد: موتور سيکلتي با سرعت 120 کيلومتر بر ساعت به ساختماني اثابت کرد موتور سيکلت دو نفر سرنشين داشت اما تنها يکي نجات يافت حقيقت اين بود که اول سر پاييني پسر که سوار موتور سيکلت بود متوجه شد ترمز بريده اما نخواست دختر بفهمه در عوض خواست يکبار ديگه از دختر بشنوه که دوستش داره(براي اخرين بار)
یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:love sms,sms,love,lovely sms,اس ام اس عاشقانه,اس ام اس انگليسي, :: 13:28 :: نويسنده : امیر
hi my frnds , this is a new collection of lOVE sms ... i hope you enjoy Life ends when you stop dreaming, hope ends when you stop believing and love ends when you stop caring. So dream hope and love...Makes Life Beautiful Time will always fly, but our love will never die. Keep in touch and remeber me When time comes for u to give ur heart to someone, make sure u select someone who will never break ur heart, cuz broken hearts has never spare parts I m going to write on all the bricks I MISS U and i wish that one falls on ur head,so that u knows how it hurts when u miss someone special like u If 10 people care 4 u, one of them is me, if 1 person cares 4 u that would be me again, if no 1 cares 4 u that means i m not in this world I m feeling so happy, do u know why? cuz i m so lucky, do u know how? cuz God loves me.Do u know how? cuz he gave me a gift. Do u know what? its YOU my love 1st time i saw u i was scared 2 touch u.1st time i touched u i was scared 2 kiss u.1st time i kiss u i was scared to luv u.but now dat i luv u im scared 2 lose u If i were a tear in ur eye i wood roll down onto ur lips.But if u were a tear in my eye i wood never cry as i wood be afraid 2 lose u I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes for more plz click on the' 'ادامه مطلب link ادامه مطلب ...
شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, :: 20:17 :: نويسنده : امیر
سلاااااااااااااااااااااااااااااااام امروز خيلي خوشحالم آخه از امروز عشقم هم اومده تو اين وبلاگ از اين به بعد مطالب رو ما با هم مينويسيم امير ريحانه ريحانه مي خوام از همين جا بگم ، خيلي دوست دارم
چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:روز والنتين,روز عاشقان,والنتين,والنتين در ايران, :: 10:15 :: نويسنده : امیر
كم كم روز والنتين داره مياد... (آقا پسر ها از الان واسه اون روز پول پس انداز كنيد) همه ي ما اسم روز والنتين رو شنيديم و به احتمال زياد تو اون روز جيب هامون هم خالي شده... ( اگه تا حالا پسري دوست دختر داره و تونسته از روز والنتين با جيب دست نخورده بياد خونه! لطفا به ما هم روشش رو ياد بده) از شوخي بگذريم ( يه وقت دختر خانم ها ناراحت ميشن) داشتم مي گفتم (مي نوشتم) همه ي ما اسم والنتين رو شنيديم ؛ اما آيا ميدونيد چرا اصلا به اين روز مي گن والنتين؟؟؟ اصلا چرا روز 14 فوريه؟؟؟ اصلا چرا به روز والنتين روز عشاق يا عاشقان هم ميگن؟؟؟ چرا تو اين روز عاشقا به هم كادو ميدن؟؟؟ و بلاخره در كشور هاي اسلامي چه قوانيني در مورد روز والنتين هست؟؟؟ (در ايران والنتين ممنوعه!!! چرا؟؟؟ ) اگه مي خوايد جواب اين سؤالات رو بدونين و يه كم اطلاعات عمومي تون هم زياد شه به ادامه مطلب برين و جواب سؤالاتتون رو بگيريد... ادامه مطلب ... شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
مطلب ارسالی ازramkall
ادامه مطلب ...
جمعه 12 بهمن 1389برچسب:داستان عاشقانه,عشق,عشقولانه,داستان رومانتیک,داستان احساسی, :: 23:50 :: نويسنده :
زندگی با عشق زیباست... یه داستان عاشقانه و احساسی فوق العاده قشنگ... حتما بخونید...شاید واسه خود شما هم پیش اومده باشه... برای خواندن داستان به "ادامه مطلب" بروید... با تشکر از سپهر عزیز (ramkall) برای ارسال این داستان قشنگ ارسال شده توسط ramkall عضو وبلاگ ادامه مطلب ... |